آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

میان برنامه

اگه وبلاگ نویسهای بدقول و تنبل رو مجازات کنن من باید توی هفت تا سوراخ قایم شم . 

 

ولی به خدا که بدجور گرفتارم. 

 موعد اجاره خونه به سر اومده و ما با اینکه از خونه و صاحب خونه بسیار راضی هستیم ولی میخواهیم جا به جا شیم بدلیل اینکه: 

 

خونه ما یکخوابه هست و نی نی گولو اتاق شخصی میخواد. 

 

امیدوارم که اگه مستاجرید به زودی صاحب خانه بشید چون حتما همتون میدونید که چه دردسری هست دنبال خونه گشتن و همیشه هم امکانات مالی شما از خونه مورد نظر کمتره. امسال که نور علی نوره . 

چون یه آدم نیم وجبی بی عقل (اسمشو نبر) سود بانکهارو کم کرده صاحبخونه ها همه رهن رو اوردند پایین و اجاره بالا میخواهند . 

ماایرانیها همینیم دیگه زورمون به باعث بدبختی نمیرسه فشارو به نفر پشت سریمون میاریم.  

یه چیز جالب هم مد شده با هر صاحب خونه ای که حرف میزنیم و ازش میخواهیم که رهن رو ببره بالاتر و اجاره رو کم کنه میگه : 

من قسط دارم . بچه دانشجو دارم . قبض اب و برق دارم 

البته راست میگن ولی مگه مستاجر باید متعهد تمام خرجهای زندگی صاحب خونه باشه؟ 

و در ثانی مگه مستاجر خودش این مشکلات مالی رو نداره؟ 

 

نمیدونم باید به کی پناه برد به قول کامبیز چاره جز اینه که ناله شبگیر کنیم  

ولی گویا همت وارثین کورش در چاه مشکلات روزمره دفن شده. 

 

تا منو نبردن ک*ه*ر*ی*ز*ک بقیه شو بگم 

 

ما با این نی نی در شکم هروز ازین خونه به اون خونه رفتیم و از اعتماد به نفس صاحبخانه ها سورپرایز شدیم .همه شنیدن کباب میدن ولی نمیدونن که خر هم واسه داغ کردن نمونده. 

 

واسه یک خونه های بی امکانات و درب و داغون یک قیمت های نجومی گذاشتند که نگو و نپرس. 

به قول سعید اجاره زیر ۳۰۰ جزورویاهاست و پایه اجاره ها از ۴۰۰ به بالا برو تا ۱۰۰۰۰۰۰ و بالاتر. 

ما که ۳ساله توی خونه نوساز و خوب نشستیم نمیدونین از دیدن این خونه ها و اجاره هاش چه حالی میشدیم. 

اتاق های بی کمد دیوارهای کثیف اشپزخونه های فسقلی با حداقل کابینت و تازه چه کابینت هایی بدون پارکینگ بدون انباری  

 

از هر ۵تا خونه شاید یکیشو میشد تحمل کرد تازه طفلی سعید خودش یک سری خونه هارو میدید و گلچین شده هاشو به من نشون میداد. 

منم با این شکم قلمبه هر روز بعد از کار هی برو اینجا و اونجارو ببین.

2 ماهه داریم میگردیم . دو بار هم تا پای قرارداد رفتیم ولی یه بار صاحب خونه تصمیم گرفت خونه شو تغییر دکور بده (مرض داشت گذاشت واسه اجاره) 

یه بار که حتی بیعانه هم داده بودیم صاحب خونه خونه رو داد به یکی از فامیلاش(اونم احتمالا مرض داشت) 

چقدر من استرس کشیدم و گریه کردم بماند. میدونم میدونم دعوام نکنید نباید واسه خاطر نی نی هم که شده بهم فشار یباد ولی بخدا خیلی اذیت شدم . 

 

سال اجاره خونه فعلیمون 14 مرداد بود . به صاحب خونه مون که خیلی ادم خوبیه زنگ زدیم و ازش خواستیم یک ماه دیگه هم بشینیم ولی اونم با اینکه موافقت کرد ولی گویا به خاطر یک سری شرایط و معامله ای که کرده تحت فشاره. سعید هم که اصلا دوست نداره زیر منت کسی باشه .  

بنده خدا صاحب خونمون هی اصرار داره که خودتون بشینید بهتون تخفیف هم میدم. ولی ما نی نی مون اتاق میخواد وگرنه اگه اینجا دو خواب بود عمرا اگه تکون میخوردیم.

البته خداییش ما هم مستاجر خوبی هستیم بعد از 3 سال که توی این خونه ایم هیچکی باورش نمیشه که این خونه رنگ مجددنشده و عین دسته گل تمییزه . سعید حتی به زور میذاشت من یک تابلو بزنم به دیوار . 

ولی میریم خونه های یک سال ساختو میبینیم ادم چندشش میشه به در و دیوارش دست بزنه. 

 

القصه هفته پیش یک خونه دیدیم و با توجه به این که سه خواب بود قیمتش خوب و بقیه مواردش هم نسبت به موردهای دیگه بهتر بود سعید همون موقع بیعانه داد و با صاحب خونه هم حرف زد و قول تخفیف گرفت و اینکه یک مقدار از اجاره رو تبدیل کنه. 

البته صاحبخونه ایران نیست و خونه رو به اسم خواهرش زده اونم به داداش و زنداداشش وکالت داده . 

روز قرارداد هم زنداداشش اومد ولی گویا بنگاههای دیگه بهش گفتن ضرر کردین و ما خیلی بیشتر ازین میتونیم واستون اجاره بدیم. و در نتیجه گوششو پر کردن و اونم به این نتیجه رسیده که تازه اگه تخفیف هم نده سرش کلاه رفته. 

نمیدونم خدا چه مدل آدمهایی داره اخه وقتی میبینید یکی واسه یه خونه قول و قرار گذاشته چرا واسه یه حق کمسیون خودتون میخواهید معامله رو به هم بزنید . 

نمیدونم اون بنگاهی نامحترم به این فکر نکرده که با این کارش یک خونواده رو تو دردسر میندازه؟؟؟

اون خانوم هم که تقریبا همسن خودم بود حتی یک هزار تومنی نه تخفیف داد و نه حتی تبدیل کرد و خیلی راحت گفت که اگه نخوام به شما بدم با مبلغی بالاتر از این به راحتی اجاره میدم. 

البته به قول خودش اون ذینفع نبود ولی یه نیم قدم هم با ماراه نیومد ماهم ناچارا قراردادو نوشتیم. 

 

سعید میگه گردن من تو غصه نخور ولی با وجود قسطهایی که داریم هر چی دودوتا چهارتا میکنم .... 

 

نمیدونم من اگه جای اون خانوم که اتفاقا خودش هم تو همون ساختمون میشینه بودم انقدر سفت و غیر قابل انعطاف بودم یا نه؟ 

 

حتی بنگاهی هم به زبون اومد و گفت ممکنه خونه تون را بالاتر اجاره بدید ولی اگه یک مستاجر پر تعداد بیاد توی خونه تون خودتون بعد یک سال متوجه تفاوتش  با یک زن و شوهر آروم و با ملاحظه میشید. خونتون مستهلک نمیشه... ولی امان از یک ذره نرمش. 

 

من از بنده خدا چیزی نمیخوام کما اینکه دادش خودم جزو مولتی ملیونرهای این مملکته ولی ازش هیچ توقعی ندارم . 

ازین خانوم هم توقعی ندارم فقط امیدوارم خدای مهربون اگه یک روزی منو در موقعیت اون گذاشت بهم جنبه هم بده. 

 

اون خانوم توقع داره ما تا ریال اخر قسط اونو بپردازیم ولو اینکه خودمون واسه مخارج ضروری زندگی به فشار بیفتیم. 

 

خدانوشت: ازت نمیخوام به واسطه بنده هات زندگی من تغییری کنه. حتی اگه اون بنده برادر خودم باشه. 

ازت میخوام نعمتتو بیواسطه به خودم بدی . به کار همسرم برکت بدی و همیشه یادم بندازی که مشکلات خودمو با فشار به بند ه های دیگه تو حل نکنم. آمین 

 

این روزها هم با توجه به وضعیت نی نی در شکم با حداکثر سرعت و توانی که دارم وسیله هامو بسته بندی میکنم تا بریم خونه جدید.  

 

پس ندیدنمو به حساب نبودنم نذارید. 

ددعا میکنم همه تون اگه مستاجرید به زودی صاحب خونه شید.  

وقتی سانی خواهر شوهر میشود یو هاهاها ۱

سانی جون عمه ش مگه اینکه فقط تو محیط مجازی خواهر شوهری هیولا باشه. آی اگه میشد تو محیط واقعی هم ....  

 

خدای دو عالم رو هزاران مرتبه شکر که ما دو فقره بیشتر داداش نداریم و هردو هم به هنگام ازدواج چشم و چار بازار را بدجور دراوردند. 

به جون خودم نباشه به جون این نی نی گولوی توی شکمم اگه یه طرفه قاضی برم یا بخوام بدجنسی کنم . دوستایی که خانواده مارو از نزدیک میشناسن میدونن که ما خواهرشوهرها و مامانمان در زمینه سیاست و متلک اندازی درجه اسکول تمامی داریم.  

 

 

یعنی دقیقا همین شکلی هستیم نه یه ذره کمتر نه یه ذره بیشتر. 

 

با اینکه خانوادهای تحصیل کرده و سرشناس هستیم که خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه و داداشهام هم به چشم برادری واقعا خوشتیپ و باکلاس هستند و کاری و زندگی بساز و در مقام مقایسه چندین سر و گردن از خانوماشون بالاترن ولی اگه یکبار شما این تفاوت هارو به رخشون کشیدید ما هم کشیدیم تازه همیشه یه جوری برخورد میشه که انگار لطف کردند زن دادش ماشدند!!! 

و ما خواهر ها و مامانمون هم واسه جانفشانی و خدمت به عروسهای گلمون گوی سبقت رو ازهم میقاپیدیم.  

واسه عروس بزرگمون که ۵ سال هم از داداشمون بزرگتر بود و اگه بدونید چه کارها که نکردیم توی تعطیلات اگه همه خونه مامن اینا جمع بودیم و جمعیتمون ۲۰ نفر میشد و کارهارو قسمت میکردیم هیچ وقت هیچ انتظاری از مر مر جون (عروس بزرگه)نداشتیم تازه مرتب هم مامی ازش میپرسید چی دوست داری؟ کدوم شیرینی رو واست درست کنم؟ 

اگه میگفت ازین وسیله خوشم اومده فوری تو جعبه بود کنار وسایلش و....  

واسه تمام مشکلاتش ما که خواهر شوهرش بودیم از تک خواهرش دلسوزتر بودیم. تک خواهر ایشان البت مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبند برای توصیف خصایل نیکویشان . ایشان هم که قرابتی نزدیک با ما دارند الحق که یکی از نوادگان برحق عمرو عاص میباشند. بسیار حسود و خبرچین و خانواده شوهر خودش رو که دایی بنده هست رو حسابی به هم ریخت. اگر یک رابطه خوب در صد قدمیش می دید همت میکرد که به هم بزنتش . حالا فرقی نمیکرد رابطه بین مادرشوهرش که مادربزرگ من بود باشه با یکی از عروس هاش یا دخترهاش یا حتی به بچه های خودش هم رحم نمیکرد. یادمه یه بار ما اتفاقی یکی از پسردایی هامو خونه اون یکی دیدیم بعد با ترس و لرز از ما خواست که مامانش نگیم که با داداشش رفت و آمد میکنه!!!!! به عمق فاجعه پی بردید؟ یعنی به جای اینکه خوشحال باشه پسرها و عروسهاش با هم نشست و برخاست دارند از اینکه میفهمید بدون اجازه و اسلوباون این رابطه باشه.... وا جسارتا وا اسفا چه جلافتها 

خلاصه این زن دایی جیگگگر ما رو انگار خدا افریده واسه فصل کردن نی برای وصل کردن. 

حالات خیلی از قضیه پرت نشیم میخام اینو بگم که این زندایی ما که واسه غریبه ها خدمات خودشو با جان و دل ارائه میکنه معلومه که واسه خواهر خودش از جون و دل مایه میذاره علی الخصوص که خواهرش عروس خواهر شوهرش باشه .به به به چه شود 

خلاصه اینکه ما با پشتکار در طول ۲۰ سال کوشیدیم این توطئه هارو خنثی کنیم و رابطه مون را با زندادش حفظ نموده ولی پشتکار  مضاعف زن دایی به بار نشست و انقدر در گوش زنداداش ما خواند و توطئه چید تا کار خودش رو کرد. 

ادم ازین دلش میسوزه که ادمهای تحصیلکرده مملکت وقت خودشون حروم این حرف ها کنند زندادش من دندانپزشکه ولی به جای اینکه بره مطب بیاد و از علمش استفاده کنه علی رغم اصرارهای دادشم که حاضر بود واسش بهترین مطب رو راه بندازه ترجیح داد خودشو زود بازنشست کنه و بشینه تو خونه و از صبح تا شب پای تلفن برنامه تفسیر احوالات خانواده هیولاهای هفت سر (یعنی همون خانواده شوهر) رو با خواهرش راه بندازه .  

یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید یعنی مثلا اگه مامان من موقع خداحافظی دوبار بیشتر پلک میزد بابت اون دو بار این دو خواهر دوشبانه روز پای تلفن صحبت میکردند. 

واقعا در همین حد شور بود و بالاخره بعد ازاین همه صحبت و حدیث طرف بالاخره خودش واسه خودش یه چیزی واسه دلخوری پیدا میکنه و امر بهش مشتبه میشه . 

این شد که زندادش ما به ناگه زد به تیپ و تاپ همه ما و به اصطلاح قطع رابطه کرد. این قضیه مربوط میشه به دو سال پیش و حتی اون موقع میخواستن با بچه ها واسه اقامت برند کانادا و برادرزاده هامو واسه خداحافظی هم نذاشت بابا مامان من ببینند و حتی نذاشت داداش من در یکی از مراسم عروسی یا عقد یا بله برون من شرکت کنه. 

به قول خواهرم اگه یکی از ما بپرسه چرا با زندادششتون قطع رابطه کردید خودمنو هم نمیدونیم چی بگیم و بگیم سر کدوم دعوا یا غائله بوده ؟؟؟!!!و باید اینجوری نگاش کنیم 

 

البته به نظر من این تا حد زیادی به بی دست و پایی خودمون و بی عرضه گی دادشمون هست نه ما هیچ وقت اهل این بودیم و هستیم که دلخوری هامونو از زنداداشمون پیش دادش عنوان کنیم یا چغلی کنیم نه اون اهل اینه که خودشو با زنش درگیر کنه که چرا با خانواده من این رفتارو میکنی . داداش من ترجیح میده همه چی بدون درگیری و گفتگو رد بشه حتی اگه شده عروسی خواهرشو نیاد ولی نخواد یه بحث لفظی با زنش کنه.خود من هم با اینکه همیشه به دلم موند که دادش بزرگم تو عروسیم نبود وحتی از آرایشگاه اومدم بیرون تا لحظه ای که رسیدم باغ فقط به این فکر میکردم که دادشم هم اونجا باشه و میدونستم مر مر جون نمیذاره نه بهش زنگ زدم نه بعدا به روش اوردم.نه من نه مامانم ونه هیچ کس دیگه . به فامیلهای سعید هم گفتیم داداش کاناداست. 

اییی این نیز بگذرد دنیا خیلی بی ارزشتر و ناپایدارتر از اونه که ادمها بخوان اینجوری همدیگه رو اذیت کنن. 

خود من اگه با خواهرهای سعید پدرکشتگی هم داشته باشم هیچوقت دلم نمیاد عروسیشون نرم چه برسه به اینکه نذارم داداششون هم پا بذاره. 

 

میدونم خیلی ها که دل خوشی از خواهرشوهرهاشون ندارن الان فکر میکنن من دارم شورشو در میارم ولی اگه بخوام شروع به تعریف کنم باید ده صحفه دیگه بنویسم تا حقو به من بدید. اون وقت جوجو منو میخوره و میگه دوباره این سانی اومد تا پدر چشم مارو درآره. 

 

خیالم راحته که وجدانا چیزیو برعکس جلوه ندادم و پیش خدای خودم روسفیدم. 

 

خب تا اینجارو داشته باشید تا در سری بعد بریم سراغ زندادش شماره ۲ 

 

to be countinue...

 

سانی با نی نی

آخیش بعد از مدتها بالاخره اومده ام وای وای

تازه تنها هم نیستم با یک دونه نی نی گولو اومدم .

کلی اتفاقات و خبرهای تازه که از همه بهتر و داغترش نی نی جون هست.

در این مدت که نبودم عروسی خواهر شوهرم  برگزار شد . برادر شوهرم نامزد کرد . بعله یعنی من الان عروس بزرگه میباشم اهه  خدارو شکر جاریم هدی دختر خیلی ماهیه شوخ و سرزنده ومهربون.

دیگه چی شده؟؟؟؟؟؟

اهان سعید هم کارشو عوض کرده. منم که توی کار خودم (مدیریت کلینیک ) جا افتادم دانشگاه هم که میرم .

این مدت که نبودم به یاد تک تک دوستهای وبلاگیم و محیط اینجا بودم خیلی جالب بود که یه چیزهایی منو یاد دونه دونه شماها می انداخت.

وباتونو میخوندم البته به صورت پاره وقت ولی نظر نمیدادم (ما اینیم)

میخوام با قدرت تمام دوباره بیام رو تشک .

سعی میکنم خاطرات این مدتو در طول یادداشت هام بگنجونم.

حالا  فعلا تا همینجارو داشته باشید تا بیام با وجدان راحت وبارو بخونم.

یه ماچ گنده و حسابی به سانی و نی نی بدهکارید.

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی

عزیزانم سلام به روی ماه همه تون


مدتیه وقت نکردم نه به وبلاگ خودم سر بزنم نه به وبلاگ دوشتای نازنینم


دقیقا روی ۱۶ آذر بود که خواهر گلم (خواهر بزرگه ام همون که پزشکه) بیمار شد و از اون موقع درگیر بیمارستان و مریض داری و اینا هستیم خدا رو شکر به خیر گذشت یعنی چون خودش و شوهرش پزشک هستن سریع متوجه علائم شدند و شوهرش همه پزشکای شهرو بسیج کرد تا کاملا خیالش راحت باشه

منم این مدت خونه اونا بودم بیشتر آخه خواهرم استراحت مطلق بود و حرکت نباید زیاد میکرد و من خواهرای دیگه و مامانم پیشش بودیم البته ۹۶ درصد من پیشش بودم چون که من بچه ندارم و راحتتر م و خودمم دلم نمی اومد چون توی بیمارستان هم من پیشش بودم احساس میکردم با من راحتتره


سعید جونم هم که بسیار فهمیده است و حتی منو واسه اینکار تشویق هم میکرد و با اینکه خونه بقیه راحت نیست و لی یه روزایی میامد اونجا و خیلی مواقع هم شبها خونه تنها بود بچه ام

شوهرم خیلی باشعور و فهمیده س .


من تازه توی خونه خواهرم فهمیدم خونه داری یعنی چی خونه ای که ۴ نفر توشن و دوطبقه و بزرگ و هر وعده هم غذا میپزی اصلا با خونه نقلی خودم و شام وناهار های مختصر مفید ما قابل مقایسه نیست .

الیته ۳ روز تو هفته کارگر میاد خواهرم دوست داره یه آدم مطمئن پیدا کنه که کلا بیاد خونه ش بمونه و لی هرچه گشتیم یافت می نشده تا حالا.


به هر حال این مدت اکثرا خونه خواهرم بودم به اضافه اینکه روزها هم میرم کلینیک خواهرم که در غیاب خودش یه خورده بعضی چیزا به ریخته .

یه روزهایی هم ضربالعجلی میرم خونه خودم واسه چند وعده سعید غذا میپزم لباساشو اتو میکنم و خونه رو مرتب میکنم

دانشگاه  وامتحانهای پایان ترمم  و تحویل پروژه هم که جای خود

تازه این وسطها با یک سری از دوستان داریم روی یک کار جدید هم وقت میزاریم و تحقیق میکنیم و جمعه ها جلسه داریم واسش

واسه کلینیک هم دارم مطالعه میکنم واسه لاینهای زیبایی اندام و کاشت مو که مدتیه توی کلینیک راه اندازی شده خودمو به روز میکنم و با متدهای روز دنیا دارم سر و کله میزنم


حالا بهم حق میدید که نامریی شده باشم

ولی مخلص مرام تک تک تونم الان دارم میام به همه تون سر میزنم جیگولوها همه پست های که عقب بودم رو میخونم ولی کامنت  رو اونجاهایی که خیلی هیجان زده میشم در میکنم


میبوسمتون باور کنین که توی اوج گرفتاریهامم به یادتون بودم و هستم.


خیلی زیاد زیاد این روزها( چون توی برهه حساس کاری سعید هست .بدجور گیر کردیم) به انرژی های مثبتتون نیاز دارم. لطفا انرژی دعای خیر هر چی میتونین بفرستین واسم صفای مرامتون آبجی های گلم

آخ که دلم تنگه واسه همه تون

سلام سلم صدتا سلام 

 

یک ماهی میشه اینورا نیومدم میدونم که فراموشم نکردید. پیامهای محبت امیزتونو خوندم شرمنده لطفتونم به خدا 

 منم  دلم پیشتونه  مان ازین م م ل ک ت مکانیزه و پیشرفته یک ماهه قراره اینترنت خونه وصل شه و اندر خم پیچ های مخابرات و شرکت مربوطه مانده ایم 

وقتی زنگ میزنی از شرایطشون سئوال کنی پای تلفن میخوان قراردادو بچپونن تو حلقت ولی پولو که گرفتن دیگه حاجی حاجی مکه 

 

الان صدای منو از خونه مامانم اینا میشنوید ولی ماشالا از کیبوردشون گمونم بدنبال ساعتهای متمادی چتیدن الی و لی لی تمام روی کلیدها پاک شده و من دارم جای حروف رو حدس میزنم .با جانقشانی دارم می اپم 

 

فقط خواستم بگم هستم و دوباره میام 

 

این یه ماهه به خانه نشینی یا پوسیدن در خانه بدنبال کار دویدن و ... کوزتی گذشت  

کلی حرف دارم واستون  

 

احتمالا از شنبه میرم کلینیک خواهرم به عنوان مدیر کلینیک 

 

خب دیگه باید بیام به همتون سر بزنم پس فعلا بای 

 

تک تکونو میبوسم چون خیلی عقبم همه پستاتونو میخونم ولی فقط روی اخرین پستاتون کامنت میزارم 

 

میدوسمتون بای 

 

پی اس : یه خواهش ویژه دارم میدونم دل همه تون پاکه واسه پسر دوستم که نوزاد یک ماهه هست و به دلیل نارسایی کلیه باید عمل بشه دعا کنید. دوستم طفلی داره آب میشه بچه دومشه یک عالمه مشکلات اقتصادی و شغلی که داشتند حالا هم این مسئله سخت واسشون پیش امده 

هم حودش هم شوهرش خیلی دمهای پاک و نازنینی هستند . واسشون دعا کنید. خیلی