آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

یک پست جیشی

سه هفته پیش به دلیل ورمهای بیش از حد خانوم دکتر گفت چند روزیو برم خونه مامان هم استراحت کنم هم مواظب رژیمم باشه که پلو ماکارونی و سیب زمینی نخورم .

منم از خدا خواسته چترم را زوم کردم و بر خانه مامی فرود امدم.

یه آزمایش بامزه هم باید میدادم به نام آزمایش 24 ساعته ادرار

دوتا دبه دادند دستم که ببرم خونه و طی 24 ساعت همه ادرارم را بریزم توش

تازه تا 48 ساعت هر کدومش مال یک روز بود .چقدر با سعید خندیدیم . سعید میگفت جا کم نیاره(اخه من از وقتی باردار شدم خیلی مثانه ام پر کار شده)

نگرانیش هم بیجا نبود

چون لب به لب پر شده بود ومجبور شدم درشو با یک نایلون فریزر کیپ کنم بعدشم گذاشتمش توی ساک پلاستیکی دسته دار شیک و سعید بردش بیمارستان و فوری داده بود به خانوم رسپشن و جیم فنگ.

یادش نبود که فرداش هم باید یکی دیگه ببره.

سونوی بیومتری جنین هم رفتم و خداروشکر همه چی خوب و نرمال بود فقط اینکه پسرم خیلی تپل نیست و وزنش حداقل نرمال هست. خدا بده برکت هر چی خوردم فقط گوشت و دنبه شده به تن خودم چسبیده.

خواهرم میگه خسیس یه چیزی هم بده به نی نی همه رو خودت نلپون.

منم همیشه عاشق بچه های تپلم. البت مامانم میگه با همتی که من در تپل کردن دارم (سعید  بعد از عروسی از 70 به 100 ترقی کرد)

جیک ثانیه بچه مو تپل میکنم.

ولی خانوم دکتر گفت وزنش خوبه و خیلی بهتره که بچه باشیر مامان لپو بشه .

الان خدارو شکر خیلی بهترم فکر کنم رعایت رژیم و پیاده روی و شنا و صدالبته چسبیدن ور دل مامان جون خیلی موثر بوده.


من بسیار دوست میدارم که طبیعی زایمان کنم چون از بخیه و دردهای بعد از سزارین خیلی میترسم.

همه مجربهای دور و یرم از جمله 3تا از دوستام که امسال سزارین شدند توصیه میکنند طبیعی زایمان کنم.

الان متاسفانه بدجور سزارین توی ایرن مد شده در صورتیکه توی اروپا و آمریکا تا مجبور نشوند و خطری برای مادر و جنین نباشه اصرار بر زایمان طبیعی دارند.

جالبه که وقتی به اونایی که قصد سزارین دارند میگم میخوام طبیعی زایمان کنم میگن چه شجاعی در صورتیکه من اصلا طاقت دردها و بخیه های بعد از عمل رو ندارم. چون یه بار یه عمل کوچولوی شکم داشتم که در ناحیه درم بوده و مثل سزارین 7 لایه پارگی هم نداشته ولی تا یک ماه بعدش پدرم در اومد. به هیچ وجه دلم نمیخواد دوباره تجربه اش کنم.

اونم با بیحسی توی کمر که کلی بعدش کمردرد و سردرد داره.

ایشالا که بتونم یه زایمان طبیعی و خوب داشته باشم

واسم دعا کنین.



سانی و نی نی توی استخر

دو هفته میشه که من و نی نی میریم استخر ویژه مادران باردار . خیلی خوبه طفلی خانوم دکترم چند ماهه داره میگه برو استخر ولی من هی پشت گوش انداختم البته اسباب کشی و اینا هم بود ولی تنبلی و گشادی هم بود.

هفته پیش در یک اقدام عاجلانه ساک استخرمو بستم و سعیدو اتیش کردم که قبل از کارش منو ببره استخر آخه یک کم دوره توی تهران فقط همین جا مخصوص مادران باردار هست

استخر بیمارستان صارم توی اکباتان

اگر باردارید و هفته 14 به بعد هستید دکترتون هم اجازه میده حتما برید.

45 دقیقه ایروبیک بارداری بیرون از آب و 1 ساعت هم حرکات نرمشی مفید واسه مامی و نی نی توی آب هست .

جلسه 15 البته تا تابستون 10 بوده ولی به مناسبت ورود سانی شده جلسه ای 15

حتی خانومهای هفته 39 و 40 هم میاند

کاش من هم زودتر رفته بودم بلکه اندکی از این حجم الانم را نداشتم .


دیگه اینکه هفته پیش هفته شلوغی بود واسم .

خواهر بزرگه مهربونم اسباب کشی داشت و من تا جاییکه در این وضعیت میتونستم دست و پایی جهت کمک تکون میدادم.

سرویس خواب نی نی رو هم اوردند ولی فعلا توی اتاقش نیست چون میخوام اتاقشو رنگ کنم کلی رفتیم با خاله  آزوی مهربونش (سونجون مهربونم) سهره وردی دنبال نوار حاشیه و پرده و .. برچسب ولی در نهایت تصمیم گرفتم اول اتاقشو با دو رنگ متفاوت رنگ کنکمو بعد به تناسب اون بقیه وسایلشو بخرم با استادم هم مشورت کردم و تقریبا تصمیممو گرفتم .

مامان بزرگ مهربونش هم به اندازه یک جهیزیه واسش لباس بافته و دوخته و خریده و چیز میز گرفته.

به غیر از ما مان بزرگ ،خاله هاش همه از دم هر کدوم به نوعی با هدیه های جورواجور و خوشمکل من و نی نی رو خوشحال کردند داییش هم همینطور خاله آزو (سونجونم) هم همینطور تازه داره واسه اتاقش سه تابلوی خوچل میکشه. دوتا دختر خاله هاش هم.


خلاصه همه با بیصبری منتظر آذرماه هستند

خاله آزو هم هی منو سیخ میزنه که زودتر بریم بقیه چیزمیزاشو بگیریم و اتاقشو بچینم.

به قولی سعی داره من به تکاپو بندازه .

حق هم داره چون با این سرعت فزاینده ای که شیمکم میاد جلو هر روز تحرکم سختتر میشه.

البت من ازون مامان نازنازیها نمی باشم و همچنان با سرسختی به فعالیت هام ادامه میدم.

تازه میخوام  پیاده روی هم با جدیت و مرتب شروع کنم.

سر کار که میرم پنج شنبه ها هم دانشگاه میرم.

این ورروجک هک که از همین حالا رفته توی تیم باباش و مرتب داره توی شیمک دلباز مامانش فوتبال میکنه.

یه روز هم باید با ما مان بزرگش بریم تا بقیه لیستشو بخره.

آی فسقلی ووروجک هنوز نیومده ببین چه شوری به پا کردی.


پی اس:

میسی خاله مموجون من حالم خیلی خوبه. از همین جا به افتخارت یک پشتک وارو میزنم





نی نی توی شیکم سانی

نی نی گولوی جیگلم

اینجا اولین باره که دارم باهات صحبت میکنم .

شاید احساس میکنم چون از صبح تا شب باهات صحبت میکنم چیز ناگفته ای نمیمونه

یه دفتر هم واست گذاشتم و از خاطرات مشترکمون واست مینویسم.

اینجا بیشتر واسه مامی و دوستاشه بنابراین منحصرا از تو نمینوسیم ولی چون تو عزیزترین و مامانی ترین بخش زندگی ما هستی مطمئنا از تو هم زیاد مینویسم.

از تو و احساسات و شرایط جدیدی که دارم تجربه میکنم.

سختی ها و شیرینی ها

مثلا اینکه مامانی بعد از چند سال تلاش و کوشش تونست از یک سانی تپل به یک سانی خوشتیپ تبدیل بشه ولی در عرض چند ماه دوباره تپل شد

فدای سرت سال دیگه دوباره یک مامان خوشتیپ داری قول میدم

اولا خیلی غصه میخوردم . چون بعد از مدتها لاغر شده بودم هی میرفتم جلوی ایینه و از زوایای مختلف به دنبه های جدیدی که مثل قارچ رشد میکردند خیره میشدم ولی از وقتی تو با شدت هر چه تمامتر از شکمم زدی بیرون و روز به روز شیمک مامانی رو تپل تر کردی بیخیال دنبه های بقیه نواحی شدم.

خانوم دکتر میگه چون که مدتها رژیم سخت داشتم طبیعیه.

(دور از جونت سایزم اصلا هم طبیعی نیست)


راستی میدونی خانوم دکترم کیه؟خاله گیتی

یکی از دوستهای دوران دانشجویی خاله ساغی که بیشتر دوست و خواهرمه تا دکترم ودر ضمن یکی از بهترین دکترهای ایرانه اینو به اطمینان کامل میگم.

چون خاله گیتی بیمارستان پارسیان هستش قراره تو همونجا دنیا بیای.

یک مزیت هم داره واینکه نزدیک خونه مامان بزرگ و خاله هاست.

البته قیمتش هم مثل مامانت تپله!!!


شاید به قول یکی از خواننده های وبلاگم که خیلی به من  لطف داشته ما ها که نداریم نباید بچه دار شیم!!!!

(مامانی کلی ازین حرفش ناراحت شدم که چطور یک آدم به خودش اجازه میده بدون اطلاع از زندگی بقیه اینجوری بهشون توهین کنه ولی بعدش دلم به حال خودش و فکر محدودش سوخت)


خونه هم که بالاخره موفق شدیم با تلاش بابایی یه جای مناسب پیدا کنییم.یعنی در کمال ناباوری یه خونه سه خواب . تقریبا توی همون محدوده خونه قبلیمون .

البته به خاطر شرایط من هنوز کاملا جا نیفتادیم توی خونه جدید.

واسه اسباب کشی کلی به خاله سمی و ساغی و مامان بزرگ زحمت دادیم.


عزیزم مامانی باید بره منشی داره با گریه منو صدا میکنه فکر کنم توسط یکی از مریض های کلینیک در حال جویده شدنه.


فقط اینو بگم که جدیدا سمت راست شیمک منو کشف کردی تا هفته پیش فقط از نواحی پایین و چپ استفاده میکردی .ولی چند روزه به سمت راست و بالا رو جولانگاه کردی.

راحت باش گلم فضای بازی زیاد داری ماشالا مامانی حسابی واست میدون باز کرده از پهنا و درازا بتاز جوجو.


دارم دنبال یک سی دی و یا کتاب لالایی توپ میگردم .

دوست دارم لالایی های پر معنی و قشنگ باشه تا واست از همین حالا بخونم


منشیمون داره عربده میکشه


مامان همیشه فعالت باید بره


کاش بفهمی

کاش بفهمی که من چی میگم

کاش بفهمی که واسه خودمم خیلی سخته

کاش بفهمی که توی دلم چی میگذره

کاسش بفهمی که گفتن بعضی چیزا ارزشمندتر از حفظ غرورته

کاش بفهمی که من یک کوه دردم که سنگ سنگمو کنار تو روی هم گذاشتم تا به اینجا رسیدم


کاش بفهمی که دارم چشم در چشم تو ذره ذره آب میشم

شیرین کاری و ترکوندن تی وی

همه حتمایک یا چند بار صابون اسباب کشی به تنشون خورده و از بلایا و مصیبتهای قبل و بعد ش خبر دارند .

اسباب کشی ما هم با همون قضایا و مصائب طی شد.

از اونجایی که مستاجر قبلی ما یک خانم مسن بوده که هیچ اعتقادی به نظافت و پاکیزگی نداشته ،خانه روزی که ماتحویل گرفتیم یه چیزی تو مایه های  بیمارستانهای دولتی بود. یعنی خیلی بدتر از طویله و توالت عمومی و امثالهم بید.


بگذریم از 80 تومنی که بابت دوروز نظافت اساسی به کارگر دادم و جانفشانیهای سعید که پا به پای کارگر خونه رو می سابید.

دور از جونتون لکهای سرامیک حال از ویروس ایدز هم جون سختتر بیدند و به هیچ شوینده سابنده و ساینده ای محل سگ نمیدادند.


در آخر به پیشنهاد خواهر گل شیمیدانم یک شب تا صبح جوهر نمک گذاشتیم کف خونه بمونه

شدیدا توصیه میکنم هیچ وقت این کارو نکنید

روز بعد بعد از اینکه سعید ده ها بار کف رو شست این نتیج عاید ماشد:


کدر شدن بسایری از اقلام فلزی نظیر پایه مبل ها، چنگالهای توی جاظرفی ، و... (با اینکه توی اتاق دیگه بودند)


نشستن یک لایه بخار روی تمام دیوارها


و از همه جگرسوزتر روشن نشدن تلویزیون


لکه ها هم کماکان نشستن سر جاشون و به ریش ما قهقهه میزنند.


پی اس1: از اونجایی که تی وی ما هدیه قوم شوشو بوده و خریداری شده از بانه کارت گارانتی نداره و سام سرویس حتی در صورت دریافت وجه کامل هزینه تعمیر حاضر یه هیچ گونه همکاری نمیباشد.

منم ازین نمایندگیهای متفرقه میترسم

پس باید چیکار کنم؟


پی اس 2: این حسن ختام هزینه ها و فشارهای اسباب کشی بود .در طی این اسباب کشی به این نتیجه رسیدم واقعا درصد بیشماری از اقشار جامعه ما به شغل شریف دزدی مشغولند.


خدانوشت: قربون حکمتت برم. به جون تو آستین ما دیگه جا نداره نمیشه چوبتو یکمی از آستینمون بیرن بکشی بلکه جای زخمامون یه هوایی بخوره؟