آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

آخرین تکاپوها قبل از دنیا امدن نی نی

این روزها بنده به دلیل اینکه یک خانوم باردار هستم که توی ماه نهم به سر میبرم و حسابی گلوله شدم ، قاعدتا باید خانومانه یک گوشه بشینم و استراحت کنم و منتظر لحظه موعود باشم . 

ولی....

بنده بسان فرفره در سطح شهر میچرخم و بدنبال تکمیل وسایل نی نی و اتاقش هستم. اگه خبر زایمانی در خیابانهای سطح شهر شنیدید به گیرنده هاتون دست نزنید و شک نکنید که سانی بوده.

رنگ اتاقشو ترکیب بنفش سیر و روشن با یک موج کردم و یک مدل سبز شاد هم توی وسایل و پرده و سرویس خوابش استفاده کردم.

با دوتا از استادام مشورت کردم و همه رو منجمله خاله آرزو و باباشو کچل کردم تا اتاقش رنگ شد.

بسوزه پدر این دودلی و وسواس که واسه خرید هر تکه وسیله هاش پدر خودمو و اطرافیانمو به خصوص مامان گلمو در آوردم.


الان هی با سعید میریم توی اتاقش و از خودمون ذوق در میکنیم.

ما یک رسم داریم که مادر دختری که اولین بچه شو حامله س  چند مدل غذا شامل آش رشته و کوفته سبزی و الویه و امثالهم میپزه و ویبره خونه دخترش و فامیل دو طرف هم دعوت میکنه و به مادر باردار هم یه گردنبند کادو میدند .که اسمش مراسم آش ویارونه هست.

یه بار هم که باید همه بیان سیسمونی رو ببینند و لی من از مامان خواستم این دوتا رو یکی کنه .

حالا اگه تا این جمعه من نزاییدم قراره همه خانومهای دوتا فامیل و دوستان بیان خونه ما.

میخوام در اتاق بیبی رو قفل کنم و یه دفعه رونمایی کنم وگرنه خواهرزاده خودم و خواهرزاده سعید خلم میکنند تا همه بیان صدبار دل و روده اتاقو میریزن بیرون.


دیروز مامانم و خواهر بزرگه و لی لی و رویا (خواهرزاده شوهرخواهرم) و کی کی (خواهرزاده خودم) عصر امدند و یک سری وسایلشو اوردند و توی کمدهاش جا دادند.


تخت و کمدشو هم سعید چند شب پیش با بدبختی و دست تنها سوار کرد و جادداد.


الهی بگردم شوهرمو هر وقت واسه خرید میرفتیم همش اصرار داشت که چیزای ارزونتر برداریم .

میگفت مامانت اینا گناه نکردن که دخترشون میخواد بچه دار شه .

سر سرویس کالسکه که میگفت اصلا نمیخواد بعدا خودمون میخریم  ولی مامان من هم کوتاه بیا نبود و میخواست همه چی کامل و عالی باشه (منم همینطور)

یه جاهایی همچین سعید به من چشم غره میرفت که من یواشکی به مامانم نخ میدادم چی میخوام.

سر رنگ اتاق هی میگفت خونه مردمو که نباید رنگشو عوض کنیم و...

ولی سانی همچین اصرار کرد که در نهایت اتاقو رنگ کرد اونم چقدر خوچل و تمیز به قول شوهر خواهرم میگفت سعید رو نکرده بود نقاش هم هست.

استادمون میگفت موج انداختن بین دوتا رنگ کار هر کسی نیست و من آرزو با ترس ولرز موجو کشیدیم تا سعید بیاد رنگ کنه.

شما که غریبه نیستید یه شیرین کاری هم کردیم ولی سعید بعد از درست کردن خرابکاری ما ،همچین قشنگ موج رو در اورد که آرزو دوتا بادبادک هم روی در کمدش کشید تا سعید رنگشون بزنه


اگه این خاله رورو همت کنه عکسهای اتاق بیبی رو میذارم اینجا تا ببینید.


پی اس: اگه قصد خرید وسایل بچه دارید نه بهار برید نه جمهوری برید بازار  بزرگ بین الحرمین پاساژ مهتاش 

نمایندگی تمام برندهای بچه هست و با قیمت های مناسبتر و اطمینان به اینکه دارید اصل جنسو میخرید .چه کالسگه چه لباس عروسک سرویس خواب

بدو بدو حراجش کردم

ولی جدی من خودم سر کالسکه یک بلایی سرم اومد که درس عبرت شد واسم و شما میتونید از تجربیات من به رایگان استفاده کنید.دوست داشتید پولشو بدید هم من مخالفتی ندارم


پی اس 2 : دعا کنید سر زایمانم دکترم مسافرت نباشه (یا دعا کنید بهش ویزا ندهند)

اون روز که یک استرسی به من وارد شد چون وزن بیبی به نظر کم میومد من یک چندتا سونو دادم با مبلغ 160 تومن که به نظرم دوتاش اضافی بود ولی خداروشکر همه چی خوب بود.

این که میگم یکیش اضافی بود واسه اینه که تو همون مطب یک مونیتور بزرگ بود که یک سری اطلاعات رو مرتب توش مینوشت مثلاسونوی بیوفیزیکال واسه مواردی هست که بچه حرکتش قطع شده و حالا نمیدونم چون من سفارش شده خانوم دکتر بودم لحظه آخر خانوم منشی گفت اونو هم باید انجام بدم و حتی با اینکه بعد از اینکه دکتر گفت همه چی طبیعیه چرا دوباره اونو هم انجام دادند؟ خدا داند

البته آبجی دکتر خودمم میگه لزومی نداشته.

به هر حال 160 تومن تو کیف ما اضافی بود که خدارو شکر مشکلش حل شد.

 این مثلا قرار بود پیوست نامه باشه






یک پست جیشی

سه هفته پیش به دلیل ورمهای بیش از حد خانوم دکتر گفت چند روزیو برم خونه مامان هم استراحت کنم هم مواظب رژیمم باشه که پلو ماکارونی و سیب زمینی نخورم .

منم از خدا خواسته چترم را زوم کردم و بر خانه مامی فرود امدم.

یه آزمایش بامزه هم باید میدادم به نام آزمایش 24 ساعته ادرار

دوتا دبه دادند دستم که ببرم خونه و طی 24 ساعت همه ادرارم را بریزم توش

تازه تا 48 ساعت هر کدومش مال یک روز بود .چقدر با سعید خندیدیم . سعید میگفت جا کم نیاره(اخه من از وقتی باردار شدم خیلی مثانه ام پر کار شده)

نگرانیش هم بیجا نبود

چون لب به لب پر شده بود ومجبور شدم درشو با یک نایلون فریزر کیپ کنم بعدشم گذاشتمش توی ساک پلاستیکی دسته دار شیک و سعید بردش بیمارستان و فوری داده بود به خانوم رسپشن و جیم فنگ.

یادش نبود که فرداش هم باید یکی دیگه ببره.

سونوی بیومتری جنین هم رفتم و خداروشکر همه چی خوب و نرمال بود فقط اینکه پسرم خیلی تپل نیست و وزنش حداقل نرمال هست. خدا بده برکت هر چی خوردم فقط گوشت و دنبه شده به تن خودم چسبیده.

خواهرم میگه خسیس یه چیزی هم بده به نی نی همه رو خودت نلپون.

منم همیشه عاشق بچه های تپلم. البت مامانم میگه با همتی که من در تپل کردن دارم (سعید  بعد از عروسی از 70 به 100 ترقی کرد)

جیک ثانیه بچه مو تپل میکنم.

ولی خانوم دکتر گفت وزنش خوبه و خیلی بهتره که بچه باشیر مامان لپو بشه .

الان خدارو شکر خیلی بهترم فکر کنم رعایت رژیم و پیاده روی و شنا و صدالبته چسبیدن ور دل مامان جون خیلی موثر بوده.


من بسیار دوست میدارم که طبیعی زایمان کنم چون از بخیه و دردهای بعد از سزارین خیلی میترسم.

همه مجربهای دور و یرم از جمله 3تا از دوستام که امسال سزارین شدند توصیه میکنند طبیعی زایمان کنم.

الان متاسفانه بدجور سزارین توی ایرن مد شده در صورتیکه توی اروپا و آمریکا تا مجبور نشوند و خطری برای مادر و جنین نباشه اصرار بر زایمان طبیعی دارند.

جالبه که وقتی به اونایی که قصد سزارین دارند میگم میخوام طبیعی زایمان کنم میگن چه شجاعی در صورتیکه من اصلا طاقت دردها و بخیه های بعد از عمل رو ندارم. چون یه بار یه عمل کوچولوی شکم داشتم که در ناحیه درم بوده و مثل سزارین 7 لایه پارگی هم نداشته ولی تا یک ماه بعدش پدرم در اومد. به هیچ وجه دلم نمیخواد دوباره تجربه اش کنم.

اونم با بیحسی توی کمر که کلی بعدش کمردرد و سردرد داره.

ایشالا که بتونم یه زایمان طبیعی و خوب داشته باشم

واسم دعا کنین.