آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

آن خط سوم منم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی یکی را هم او خواندی و لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی را نه خود خواندی نه غیر ... آن خط سوم منم

وقتی سانی خواهر شوهر میشود یو هاهاها ۱

سانی جون عمه ش مگه اینکه فقط تو محیط مجازی خواهر شوهری هیولا باشه. آی اگه میشد تو محیط واقعی هم ....  

 

خدای دو عالم رو هزاران مرتبه شکر که ما دو فقره بیشتر داداش نداریم و هردو هم به هنگام ازدواج چشم و چار بازار را بدجور دراوردند. 

به جون خودم نباشه به جون این نی نی گولوی توی شکمم اگه یه طرفه قاضی برم یا بخوام بدجنسی کنم . دوستایی که خانواده مارو از نزدیک میشناسن میدونن که ما خواهرشوهرها و مامانمان در زمینه سیاست و متلک اندازی درجه اسکول تمامی داریم.  

 

 

یعنی دقیقا همین شکلی هستیم نه یه ذره کمتر نه یه ذره بیشتر. 

 

با اینکه خانوادهای تحصیل کرده و سرشناس هستیم که خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه و داداشهام هم به چشم برادری واقعا خوشتیپ و باکلاس هستند و کاری و زندگی بساز و در مقام مقایسه چندین سر و گردن از خانوماشون بالاترن ولی اگه یکبار شما این تفاوت هارو به رخشون کشیدید ما هم کشیدیم تازه همیشه یه جوری برخورد میشه که انگار لطف کردند زن دادش ماشدند!!! 

و ما خواهر ها و مامانمون هم واسه جانفشانی و خدمت به عروسهای گلمون گوی سبقت رو ازهم میقاپیدیم.  

واسه عروس بزرگمون که ۵ سال هم از داداشمون بزرگتر بود و اگه بدونید چه کارها که نکردیم توی تعطیلات اگه همه خونه مامن اینا جمع بودیم و جمعیتمون ۲۰ نفر میشد و کارهارو قسمت میکردیم هیچ وقت هیچ انتظاری از مر مر جون (عروس بزرگه)نداشتیم تازه مرتب هم مامی ازش میپرسید چی دوست داری؟ کدوم شیرینی رو واست درست کنم؟ 

اگه میگفت ازین وسیله خوشم اومده فوری تو جعبه بود کنار وسایلش و....  

واسه تمام مشکلاتش ما که خواهر شوهرش بودیم از تک خواهرش دلسوزتر بودیم. تک خواهر ایشان البت مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبند برای توصیف خصایل نیکویشان . ایشان هم که قرابتی نزدیک با ما دارند الحق که یکی از نوادگان برحق عمرو عاص میباشند. بسیار حسود و خبرچین و خانواده شوهر خودش رو که دایی بنده هست رو حسابی به هم ریخت. اگر یک رابطه خوب در صد قدمیش می دید همت میکرد که به هم بزنتش . حالا فرقی نمیکرد رابطه بین مادرشوهرش که مادربزرگ من بود باشه با یکی از عروس هاش یا دخترهاش یا حتی به بچه های خودش هم رحم نمیکرد. یادمه یه بار ما اتفاقی یکی از پسردایی هامو خونه اون یکی دیدیم بعد با ترس و لرز از ما خواست که مامانش نگیم که با داداشش رفت و آمد میکنه!!!!! به عمق فاجعه پی بردید؟ یعنی به جای اینکه خوشحال باشه پسرها و عروسهاش با هم نشست و برخاست دارند از اینکه میفهمید بدون اجازه و اسلوباون این رابطه باشه.... وا جسارتا وا اسفا چه جلافتها 

خلاصه این زن دایی جیگگگر ما رو انگار خدا افریده واسه فصل کردن نی برای وصل کردن. 

حالات خیلی از قضیه پرت نشیم میخام اینو بگم که این زندایی ما که واسه غریبه ها خدمات خودشو با جان و دل ارائه میکنه معلومه که واسه خواهر خودش از جون و دل مایه میذاره علی الخصوص که خواهرش عروس خواهر شوهرش باشه .به به به چه شود 

خلاصه اینکه ما با پشتکار در طول ۲۰ سال کوشیدیم این توطئه هارو خنثی کنیم و رابطه مون را با زندادش حفظ نموده ولی پشتکار  مضاعف زن دایی به بار نشست و انقدر در گوش زنداداش ما خواند و توطئه چید تا کار خودش رو کرد. 

ادم ازین دلش میسوزه که ادمهای تحصیلکرده مملکت وقت خودشون حروم این حرف ها کنند زندادش من دندانپزشکه ولی به جای اینکه بره مطب بیاد و از علمش استفاده کنه علی رغم اصرارهای دادشم که حاضر بود واسش بهترین مطب رو راه بندازه ترجیح داد خودشو زود بازنشست کنه و بشینه تو خونه و از صبح تا شب پای تلفن برنامه تفسیر احوالات خانواده هیولاهای هفت سر (یعنی همون خانواده شوهر) رو با خواهرش راه بندازه .  

یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید یعنی مثلا اگه مامان من موقع خداحافظی دوبار بیشتر پلک میزد بابت اون دو بار این دو خواهر دوشبانه روز پای تلفن صحبت میکردند. 

واقعا در همین حد شور بود و بالاخره بعد ازاین همه صحبت و حدیث طرف بالاخره خودش واسه خودش یه چیزی واسه دلخوری پیدا میکنه و امر بهش مشتبه میشه . 

این شد که زندادش ما به ناگه زد به تیپ و تاپ همه ما و به اصطلاح قطع رابطه کرد. این قضیه مربوط میشه به دو سال پیش و حتی اون موقع میخواستن با بچه ها واسه اقامت برند کانادا و برادرزاده هامو واسه خداحافظی هم نذاشت بابا مامان من ببینند و حتی نذاشت داداش من در یکی از مراسم عروسی یا عقد یا بله برون من شرکت کنه. 

به قول خواهرم اگه یکی از ما بپرسه چرا با زندادششتون قطع رابطه کردید خودمنو هم نمیدونیم چی بگیم و بگیم سر کدوم دعوا یا غائله بوده ؟؟؟!!!و باید اینجوری نگاش کنیم 

 

البته به نظر من این تا حد زیادی به بی دست و پایی خودمون و بی عرضه گی دادشمون هست نه ما هیچ وقت اهل این بودیم و هستیم که دلخوری هامونو از زنداداشمون پیش دادش عنوان کنیم یا چغلی کنیم نه اون اهل اینه که خودشو با زنش درگیر کنه که چرا با خانواده من این رفتارو میکنی . داداش من ترجیح میده همه چی بدون درگیری و گفتگو رد بشه حتی اگه شده عروسی خواهرشو نیاد ولی نخواد یه بحث لفظی با زنش کنه.خود من هم با اینکه همیشه به دلم موند که دادش بزرگم تو عروسیم نبود وحتی از آرایشگاه اومدم بیرون تا لحظه ای که رسیدم باغ فقط به این فکر میکردم که دادشم هم اونجا باشه و میدونستم مر مر جون نمیذاره نه بهش زنگ زدم نه بعدا به روش اوردم.نه من نه مامانم ونه هیچ کس دیگه . به فامیلهای سعید هم گفتیم داداش کاناداست. 

اییی این نیز بگذرد دنیا خیلی بی ارزشتر و ناپایدارتر از اونه که ادمها بخوان اینجوری همدیگه رو اذیت کنن. 

خود من اگه با خواهرهای سعید پدرکشتگی هم داشته باشم هیچوقت دلم نمیاد عروسیشون نرم چه برسه به اینکه نذارم داداششون هم پا بذاره. 

 

میدونم خیلی ها که دل خوشی از خواهرشوهرهاشون ندارن الان فکر میکنن من دارم شورشو در میارم ولی اگه بخوام شروع به تعریف کنم باید ده صحفه دیگه بنویسم تا حقو به من بدید. اون وقت جوجو منو میخوره و میگه دوباره این سانی اومد تا پدر چشم مارو درآره. 

 

خیالم راحته که وجدانا چیزیو برعکس جلوه ندادم و پیش خدای خودم روسفیدم. 

 

خب تا اینجارو داشته باشید تا در سری بعد بریم سراغ زندادش شماره ۲ 

 

to be countinue...

 

نظرات 11 + ارسال نظر
اوجوبه یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.ojobeam.blogsky.com

سلام
چه وبلاگ قشنگ و بامزه ای داری
بهم سر میزنی خوشحالم کنی؟!

سلام اوجوبه
خوش اومدی
منتظر درد و دلهات هستم

بانو یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

من به این نتیجه رسیدم وقتی خواهرشوهر بد باشه.. عروس اخلاقش عالیه... و اگه برعکس بشه... خواهرشوهر گل باشه.. عروس بدجنس می شه...
حتی اونایی که با هم خوبن هم توشون صدق می کنه... باور کن...

در مورد ما و عروسمون که اینطوری بوده یعنی ما گل هستیم

ولی جدا در درصد بالایی از خانواده ها همینه که تو میگی فقط شدت و ضعف داره

بهاره دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام دوستم
خوفی؟
وای امان از این زنایی که تا وارد خونواده ای میشن شروع میکنند به تفرقه افکنی و نفاق ایجاد کردن.... من نمیدونم چرا اینقدر هم خوش شانسند که خونواده های مظلومی هم گیرشون میفته یعنی اگه گیر آدمایی مثل خودشون بفتند آدم باز دلش نمی سوزه... منم سه تا زندایی هام و یکی از زن عموهام اینجوریند... باور کن دیگه حالم از اسم زن دایی و زن عمو به هم می خوره

ّخ گفتی بهار جون یعنی بیسرو زیونی امثال ما میدونو واسه اونا بازتر میکنه

دقیقا منم نسبت به اسم زندایی الرژی دارم

نگی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://dotabarayeham.blogsky.com/

فکر کنم اگه آدم تعادل رو نگه داره زیادم به مشکل بر نمی خوره.. اگه خیلی یکی رو تحویل بگیری و همه کار واسش بکنی به خودت میای میبینی سوارته

مریم سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ http://AMIRALI-JOON.NINIWEBLOG.COM

سلام عزیزم چطوری ؟ نی نی خوشگلت چطوره مواظبش باش اینهمه هم حرص نخور فقط خوش باش و به چیزهای خوب فکر کن می دونم گاهی نمی شه ولی چاره چیه تنها راه حل بی خیالیه از این راه دور دور می بوسمت.

سلام مریم جونم
کار ما دیگه از حرص خوردن گذشته عزیزم
واسمون عادی شده

ماه پیشانو جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ق.ظ http://mahpishanoo.blogfa.com

عجب ...
آدم از میزان تحصیلکردگی شون می مونه ... آخه یکی نیست بگه شما این همه درس خوندی اون وسط ها نشد به ابتدایی ترین ارزش های روابط انسانی یه کم فکر کنی؟؟
زشته به خداااا ... خب خواهر هم همون قدر از برادرش سهم داره دیگه !

همینو بگو خواهر
بعضی چیزا به تحصیلات نیست مثل معرفت قدرشناسی انسانیت

عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

سلام دوستم خوبی ؟ چه خبر ؟ نی نیت خوبه ؟ دختر اینقدر غیبت زنداداشاتو نکن . من میشناسمشون اونوقت اینارو میخ نم گناه می کنم .........!!!!

بابا حاج خانوم نکنه عرق همشری گریت به جوش اومده واسه زنداداش ما

الهه شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ http://JOTEM.BLOGFA.COM

سلام وبت عالیه اگه دوست داشتی منو با اسم دل نوشته بلینک مرسی بای بایُُ

مرسی عزیزم از نظر لطفت

پریسا ادیسه شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://odiseh.persianblog.ir/

یعنی از همون اولش که شروع کردم هر هر خندیدم تا آخرش



دعاشو به جون زنداداشم کن

غریبه یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

وبلاگ قشنگی داری ُ خوشم میآد
موفق باشی

ممنون غریبه

پریسا (مامان پرهام) چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://golpesareali.niniweblog.com

سلام دوست عزیز
اون موقع ها گذشت که عروسها ازخواهر شوهر حساب میبرد .
چه خوبه خوب باشی بازم آدم بده میشی نمیدونی از کجا خوردی
از کاه کوه میسازن خلاصه بگیر تا آخر
تو دلمون خواهر شوهر گری در میاریم ولی جلو رو از دهنمون یک حرف بدجنسی در نمیاد بازم اینه وضعمون
یک کمی از جاری جماعت بنویس

واقعا ادم یه عالمه حرص میخوره ولی به موقعش لال میشه
خداروشکر جاریم خوبه ار خوبیاش مینویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد