سلام ویژه از یک سانی دلگرم به تمام دوست جونهای ماهم
انقدر دلم گرمه که از همه وجودم بخار میزنه بیرون
دلم گرمه دلیل دارم چون که وقتی ازتون همفکری خواستم همه عین یه خواهر واسم وقت گذاشتین پای دردو دلم نشستین و راهنماییم کردین . تک تک تونو میبوسم . عاشقتونم به خدا
امروز آخرین روز کاریه من اینجاست . شرکتی بین المللی که واقعا از هم چیش راضی بودم . از کارم . همکارام، مدیرم، حقوقم.
همین الن داشتم ایمیل بای بای واسه همه همکارام توی دفاتر سراسر دنیا میفرستادم
مدیرام هم حسابی ازم راضی بودند و بارها بهم اینو گفتن . همین دیروز که واسه تسویه حساب با مدیر ایرانیم صحبت میکردم بهم گفت واقعا دوست دارم دوباره بتونم باهات کار کنم چون کار شرکتو کار خودت میدونستی و واقعا واسش مایه میذاشتی فقط این نبود که مثل یه کارمند بیای و بری
مدیر لندن هم واسم ایمیل زده و اظهار شرمندگی کرده که بدلیل شرایط باید کارمندی مثل منو از دست بدن و امیدواره که اگه روزی دفتر ایران دباره باز شد من به جمعشون پیوندم
تمام اینا خیلی واسم ارزشمنده .من الان یک سانی پراعتماد به نفسم ( همونطور که میبینید یک کمی هم باد کردم بابت این همه تعریف)
نمیدونم این پیچ جدیدی که توی زندگیم پیش اومده پشتش چیه؟
چییه؟کیه؟ من بودیم
ولی تصمیم دارم آستینامو بالا بزنم و با شوق و ذوق برم سراغش هر چی که باشه سعی میکنم تبدیلش کنم به یه اتفاق خوب و مثبت
مثلا اگه یه دیو دوسر بود . با مشت میکوبم وسط کله اش بعدشم زنجیرش میکنم میبرمش بوستان نهج البلاغه (به خونمون نزدیکه) یه غرفه از شهرداری اجاره میکنم بعد بلیط میفروشم به مردم بیان تماشا.
کلی هم پولدار میشم وقتی مردم واسه دیدن یه اشتباه کوچولو ۴۰۰۰ تومن میریزن دور واسه یه دیو بزرگ ارزششو داره ۱۰۰۰۰ تومن بدن. مگه نه؟
شرایط ویژه پیش فروش بلیطو متعاقبا اعلام میکنم
به دوستای وبلاگیم بلیط دونفره رایگان میدم . میزارم به شاخش هم دست بزنید .
پس با همت فراوان میرم به سراغ فتح پیچ عزیز
به قولی گفتنی شاید زندگی اون جشنی نباشه که من انتظارشو داشتم ولی حالا که دعوت شدم باید با جون و دل قر بدم
اطلاعیه:
از امروز به مدت یک هفته نمی آپم یعنی تا وقتی که اینترنت پرسرعت خونه ردیف بشه بعدش شخصا از خجالت همتون در میام
از همین حالا دلم واستون تنگیده
اون اتفاق خوبی که مدتی پیش درباره اش امیدوار بودم یادتونه؟
امروز صبح به وقوع پیوست و من وسعید خرامان و خرامان رفتیم ایران خودرو ماشینمونو تحویل گرفتیم .
الان یک کمی تو هپروتم بعد از سه سال بی ماشینی ...
دو ماه پیش تصورشو هم نمیکردیم که همچین روزی صاحب یه ماشین صفر باشیم .
واسه همین من و سعید از صبح تا حالا این شکلی هستیم
اگه یه وقت توی ترافیک دیدی توی ماشین بغلیتون دوتا شنگول خوشحال دارند دست در گردن هم اشک شوق میریزند . سعی کنید درکشون کنید.
خدا جونم چه جوری بگم خیلی ممنونم؟ از اعماق وجودم از اون ته ته
دیگه باید برم مثلا به جوجو جون قول دادم مختصر تر فک بزنم . مادرززادیه کم کم درست میشم
منو یادتون نره ها به زودی برمیگردم
خوب پس بسلامتی یه فصل زیبای دیگه از زندگیت رو ورق زدی دوستم... خیره ایشالا
مطمئنم که کارکند خوب و نمونه ای بودی عزیز دلم و در محل کار جدیدت هم همونجور دلسوز و کاردان کار میکنی و ایشالا روزی میرسه که یکی از موفقترین افراد این اجتماع میشی




مبارک باشه ماشینتون دوست جونم...خوب می فهمم الان چه حالی دارید
می بینم که شما هم غرب تهرانی هستید... ما یه ذره اونورتر (غربتر) پارک نهج البلاغه هستیم
منتظر خبری ازت هستم دوست خوشگلم.
مواظب خودت باش عزیزم:-*
مرسی که منو اینقدر قبول داری عزیزم واقعا دلم گرم میکنه


واقعا حال منو درک میکنی از ذوق و شوق ماشین جدیدمون
به به میبینم که نسبتا همسایه شدیم بهاره جون
سلام از قدیما گفتن هر چه پیش اید خوش آید! پشت این پیچ هم حتمن پر از اتفاقایی هس که تلخ و شیرین بالاخره یه جورایی به نفعته.
سلام بیتا خانوم
آره امیدوارم تلخاشو هم به شیزینی تبدیل کنم
سانی چقدر تو پیچ گیر کردی
آدرس بلاگ من عوض شد دیگه اینجام:
http://www.dotabarayeham.blogsky.com/
سلام عزیزم آره تو پیچ موندم منزل نو مبارک
به زودی میام
دوستم کجایی پس تو؟
به خدا میام تقصیر این مخابرات سه نقطه س وگرنه قرار بود ۳ هفته پیش نت دار بشیم به خدا دلم واس ه تون یه ذره شده
عزیزم همین جام دلم پیشته
alooooooooooo kojaeyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy delam tang shod pas biya digeh tarif kone bebinim chi shod
سارا جونم دلم واستون یه کوکولو شده به زودی میام
کجایی؟!
اه ه ه ه ه ه
جوجو جونم دست به دلم نذار که خینه
سانی کجایی تو آخه دختر؟ چرا هیچ خبری از خودت نمی دی؟
وای بهاره جونم به خدا دلم واست پرپر میزنه ولی ایشالا به زودی میام
مبارکه ... بابا کاری ، بابا کارمند نمونه ... دست مارم بگیر
مرسی مریم جون
بابا چوب کاریمون نکن